محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

فرشته ی آسمونی

11 ماهگی قند عسل مامان

الان که دارم برات مینویسم دو هفتست که وارد 11 ماه شدی و انقد وروجک شدی که تا الان نتونستم از دستت فرار کنم و وبلاگتو آپدیت کنم.هم اکنون هم شما خوابی.   تو این ماه بالاخره چهار دست و پا رفتی.از این سر خونه به اون سر خونه.همه جا رو بهم میریزی.سعی هم داری که بلند شی و روی پاهات وایسی.راستیییییییییی دو تا دندون بالا هم در اوردی.خلاصه که بلایی شدی واسه خودت. نانای نانای هم میکنی.تا اهنگ میشنوی شروع میکنی به نانای.تازگی هم بای بای رو یاد گرفتی.قربوووووووووووووون اون دستای تپل مپل کوچولوت.انقد قشنگ تکونشون میدی و بای بای میکنی که دل من و بابایی غش میرههههههههههه. توی حرفا و آواز خوندنات یه مامان و بابا هم میگییییییییییییییییی ...
11 مرداد 1393

9 ماهگیت مبارکککک قند عسلم

پسر نازم یه هفته میشه که 9 ماهت تموم شد و وارد 10 ماه شدی.ببخشید سرم شلوغ بود و نتونستم زودتر بیام و برات بنویسم.یه هفته تاخیر هر روز که میگذره شیطون تر میشی و منم روز به روز عاشقتر. عاشق شیطنت هات.وروجک بازیات.اخ چقد دوست دارم مامانی و اما محمد مهدی تو این روزا: مو میکشه. با اون دو تا مروارید کوچولوش گاز میگیره چه جوریییییییییییییییییی..تلاش میکنه که چار دست و پا بره ولی نقش زمین میشه.همین جوری نشسته خودشو میکشه اینور اونور و خرابکاری میکنه.بدون این که من کمکش کنم بلند میشه و میشینه. لا به لای حرف زدناش یه ماما بابا هم میگه قربون اون حرف زدنات خلاصه که شیطونی شدی واسه خودت.الانم نمیذاره من تایپ کنم شیطون بلا.عاشق گوشی و ...
3 تير 1393

اواین دندونهای گل پسر

بلاخره اولین مرواریدت در تاریخ 1393/03/11  خودشو نشون داد اونم نه یکی بلکه دوتا   اینم عکسای جشن دندونی گل پسر که منو بابایی واست گرفتیم   کیک دندونی فسقل     شاه پسرم پسری کنار دختر عمه اش محمد مهدی و حدیث     اینجا پسرک مامان تب داشت.الهی بمیرم خیلی بی حال بودی.منم نمیدونستم که قراره مرواریدات در بیاد.تا اینکه 3 روز بعد دندونای خوشگلت خودشو نشون داد. ...
24 خرداد 1393

8 ماهگیت مبارکککککککککککک

قند عسلم بالاخره 8 ماهتم  تموم شده و تو الان یه روزه که وارد ماه نهم شدی.   این 8 ماه برای من بهترین ماه های عمرم بود.با تو سپری کردن روزها خیلی شیرینه.   وقتی سر مامانی جیغ میزنی.وقتی نمیخوای غذاتو بخوری چشاتو میبندی تا به مامان بفهمونی که بابا نمیخورم وقتی با لبخند تو صورتم نگاه میکنی انگار خوشبخت ترین آدم روی زمینم. پسر قشنگم از خدا میخوام همیشه مثل الان خوب و خوش و سلامت باشی . من در کنار تو و بابایی خیلی خوشحالم. از بابایی هم بابت این همه زحمتی که تو این مدت برامون کشیده و منو تنها نذاشته ممنونم و یه خسته نباشید جانانه تقدیمش میکنم.   دوستون دارم ...
28 ارديبهشت 1393

1 ماه گذشت....

پسر نازم 1 ماه دیگه هم از بودن تو کنار ما گذشت و تو دو روز دیگه وارد 9 ماه میشی. قربونت بره مامان چه زود میگذره این روزا و تو چه زود بزرگ میشی.کارای شیرین یاد میگیری. جدیدترین کارت اینه که سر مامان جیغ میزنی   داد میزنی.تازه عصبانی هم میشی دورت بگردم پاستیل مامانی.   جدیدترین حرفایی هم که میزنی اد . ابیده. دد. ادده.  هست.کلا با د رابطه ی خوبی داری    عاشق این کلمه های قشنگتم مامانی ...
24 ارديبهشت 1393