محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

فرشته ی آسمونی

روز اومدنت

محمد مهدی من 26 شهریور 92 پا به زمین گذاشت.هیچ وقت اون روز رو یادم نمیره.مامانی ترسوی تو واسه دیدنت شجاع شده بود اون روز هیچ ترسی نداشتم.واسه دیدنت لحظه شماری میکردم.اخه قرار بود بعد از 9 ماه پسرمو ببینم.روز تولد امام رضا بود.همه میگفتن اسمشو بذار رضا ولی من و بابایی از قبل نیت کرده بودیم که اسم ناز تو محمد مهدی باشه.من از امام رضا سلامتیتو خواستم ساعت 8 صبح رفتیم بیمارستان.من و بابایی و مامان جون و خاله اونجا تا پرونده تشکیل بدن و کارای قبل از عملو انجام بدن و دکتر بیاد ساعت 3 شد.3.30 ظهر منو بردن اتاق عمل و ساعت 4 بود که تو به دنیا اومدی.قربونت بره مامانی هیچ وقت اون لحظه که دیدمت یادم نمیره.یه کوچولو گریه کردی.با اون چشمای سیاهت زل ز...
20 بهمن 1392

برای تو

    پسر قشنگم امروز این وبلاگو درست کردم تاخاطرات تو رو بنویسم.میدونم خیلی دیره ولی مگه تو وروجک وقت واسم گذاشتی ...
19 بهمن 1392