بالاخره غلت زدیییییییییییی
پسر خوشگلم روز به روز داری بزرگتر میشی و من بیشتر عاشقت میشم.کارای جدید میکنی و دل من و بابا رو میبری
دیشب غلت زدیییییییییییییییییی پسر نازم.البته قبلا یه چشمه اومده بودی ولی کامل نمیتونستی بچرخی تا اینکه دیشب بعد از کلی زور زدن تونستی دستت رو بکشی بیرون و بری رو شکمت
اخ مامان قربونت بره نمیدونی چقد خوشحال بودی.بابایی برمیگردوندت به پشت تو دوباره میچرخیدی رو شکمت و میخندیدی.انگار خیلی حال میداد نه؟
تازه همش زور میزدی بری روی زانوهات ولی نمیشد.لیز میخوردی
فدات بشم به زودی راه هم میری.خیلی منتظر اون روزم.
دیوووووووونتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی